تولدانه
شنبه 26 خرداد تولدم بودهمسر پیشنهاد خرید گوشی رو داد اما برای اولین بار فکر اقتصادیم گل کرد و به جاش طلا خواستم.چون تعطیل بود فقط دو سه تا مغازه باز بودن و چیزی پسند نشد و قرار شد یک روز دیگه بیایم.تبریکات خیلی دوست داشتنی هم از بابا و مامان و خواهر ها و یکدونه داداش گرفتم که با هر کدومشون کلی بغض کردم و همن طور دوست خوبم الهه جون که خجالتم داد و در وبش تبریک گفته بود. یکشنبه امتحان زبان داشتم به همراه نوبت دکتر.بعد از امتحان راهی دکتر شدم تا ببینم این دکتر چطوره.با اینکه ساعت چهار دفتر بیمه ام رو گذاشته بودم ساعت 9 شب نوبتم شد فوق العاده شلوغ بود.رفتم داخل بعد از کمی صحبت بهش گفتم که کار دیگه ای نباید انجام داد ایا با امینو مشخص می...
نویسنده :
مامان یک فرشته
10:57